چهطور میتوان نام احساسات مختلف را به کودکان آموخت؟
فراموش نکنید اولین گام در این راه، این است که خودتان با احساسات مختلف و نامهای آنها آشنا باشید. معنای هرکدام را بدانید و بدانید در چه موقعیتی انسان هر کدام را تجربه میکند. همچنین بتوانید آنها را در خود تشخیص بدهید. برای این کار بهتر است خودتان هم تمرین کنید.
برای آموزش احساسات به کودکان از روشهای متنوعی میتوانید استفاده کنید.
1. پوسترها و کتابها
پوسترها و کتابهایی هستند که با تصاویر مختلف از چهرهها، انواع احساساتی را که افراد تجربه میکنند، لیست کردهاند. میتوانید یکی از این پوسترها تهیه کنید و آن را به دیوار اتاق یا آشپزخانه بزنید. بعد از آنها برای توصیف حالتهای مختلف خود استفاده کنید. مثلاًً «امروز مامان احساسش مثل اون شکلکیه که زیرش نوشته آزرده». این کار بهانهی خوبی میشود برای این که در مورد احساسات خودتان صحبت کنید. در مورد جنبههای مختلف آن حرف بزنید «احساس خوبی نیست. حتی کمی هم احساس میکنم غمگینم. شاید یه احساسی بین غمگینی و عصبانیت باشه. میدونی چی شد که چنین احساسی دارم؟» بعد در مورد علت به وجود آمدن این احساس صحبت کنید. این صحبتها هرچند کوتاه، تجربهای عالی برای کودک خواهد بود تا بتواند احساسات خودش را به همین شکل تشخیص بدهد و با روشی مشابه با شما در مورد احساسی که تجربه میکند، صحبت کند.
2. ماسکهای هیجانی
اگر دنبال راهحل جذابتری برای تشویق فرزندتان به صحبت درمورد احساساتش میگردید، میتوانید از ماسکهای رنگی استفاده کنید. یک بسته کاغذ رنگی بخرید و با کودکان تصمیم بگیرید برای هر احساس از چه رنگی میتوانید استفاده کنید. با احساسات پیچیده شروع نکنید. بعد با هر رنگ یک ماسک درست کنید و حالت دهان و ابروی مناسب را هم برای آن بکشید. روی پیشانی آن اسم احساسی را که قرار است نشان بدهد بنویسید. حالا از این به بعد، هر وقت فرزندتان احساسی را تجربه میکند، میتواند از این ماسکها برای بیان نامی که برای آن انتخاب کرده استفاده کند. فکر نکنید او دیگر یک حرفهای شده است. با او در مورد ماسکی که نشان میدهد صحبت کنید: «اوه تو امروز با ماسک صورتی پررنگ اومدی توی آشپزخونه! خب این ماسک به من میگه که تو هیجانزدهای. برام تعریف کن ببینم چی باعث شده این احساس خوب رو داشته باشی». ممکن است کودکان گاهی از برخی احساسها به جای دیگری استفاده کنند یا آنها را خوب از هم متمایز نبینند. بارها و بارها صحبت در مورد هرکدام، باعث میشود این تمایز برایشان سادهتر و اتوماتیک شود.
3. صحبت کردن
زمانهایی را برای صحبت در مورد احساسها بگذارید. میتوانید یک بازی طراحی کنید. مثلاً عصرانههای احساسی. میتوانید کیکهای فنجانی داشته باشید وهر کس، احساس آن روز خودش را با مربا یا خامه روی آن بکشد. بعد در مورد احساسات هم با هم صحبت کنید. اگر همهی افراد خانواده در این بازی شرکت داشته باشند، میبینید گاه به چه بحثهای عمیقی در مورد احساسات هم میرسید. همچنین این صحبت، از بار بسیاری از احساسات منفی کم میکند و به سلامت روان و شادی همهی خانواده کمک میکند. پنهان کردن یک احساس معمولاً کمکی نمیکند. بنابراین سعی کنید همیشه برای شنیدن احساسات فرزندان خود باز و آماده باشید و احساسات او را هرچه که هستند بپذیرید. نپذیرفتن شما، احساس او را عوض نمیکند. فقط بعد از پذیرفتن میتوانید به او کمک کنید نظرش را عوض کند یا رفتار مناسبی را در پیش بگیرد. این که بگویید نباید عصبانی باشد، کمکی نمیکند. فقط احساس میکند درکش نمیکنید. در عوض، قبول کنید او عصبانی است. در مورد خشمی که تجربه میکند و دلیل آن صحبت کنید. بدین ترتیب، او دید بهتری مییابد. بهعلاوه، عصبانی شدن مشکلی ایجاد نميکند. مهم این است که رفتار پرخاشگرانه یا مخربی نداشته باشد و یاد بگیرد با این عصبانیت چه کند.
چه چیزهایی این احساس را به وجود آوردهاند
دانستن اینکه هر احساس در پی چه رویدادهایی به وجود میآید، به افراد کمک میکند پیشبینی دقیقتری از موقعیت داشته باشند. فرض کنید نگار با صحبتهایی که تا به حال در جمع خانوادهی خود داشته است، به این نتیجه رسیده باشد که وقتی در شرایطی احساس میکند دیگران زیاد به او توجه نميکنند، دچار احساس رنجش و اضطراب میشود. همچنین در صحبتها یاد گرفته است اگر نسبت به این احساس خودش آگاه نباشد و حواسش نباشد، سکوت میکند، در خودش فرو میرود و در نتیجه باعث میشود دیگران بیشتر و بیشتر هم از او فاصله بگیرند و احساسش بدتر و بدتر شود. بنابراین، فردا که قرار است به مهمانی همکلاسیهای جدیدش برود، ميتواند پیشبینی کند موقعیت ممکن است در دقایق اول، به نحوی باشد که در او احساس رنجش و اضطراب ایجاد کند. دانستن همین نکته، به او کمک میکند با این احساسها کنار بیاید و خودش آنها را تشدید نکند، بلکه برعکس برای رفع آنها کاری انجام دهد، مثلاً سر صحبت را با کسی باز کند.
رفتارهای مرتبط
یکی از مواردی که به احساسات بسیار وابسته است، رفتاری است که هر فرد در موقعی که هر احساسی را تجربه میکند از خود نشان میدهد. بسیاری از افراد در مواجهه با احساسهای گوناگون، رفتارهای مشابهی دارند. مثلاً هنگامی که غمگین هستند، سکوت میکنند، گریه میکنند، لبهایشان آویزان میشود. یا وقتی مضطرب میشوند، صدایشان میلرزد، دستهایشان را به هم میکشند، پاهایشان را با بیقراری تکان میدهند یا مداد و خودکاری که در دست دارند را میجوند. یکی از راههای مؤثر برقراری ارتباط بین انسانها، دانستن همین رفتارهاست. وقتی میبینیم دوستمان بیقرار است، حدس میزنیم چیزی او را نگران و آشفته ساخته است. به همین دلیل به او توجه میکنیم، با او حرف میزنیم و سعی میکنیم به او کمک برسانیم. در واقع، مهارت تشخیص احساس افراد از روی رفتاری که از خودشان نشان میدهند، یکی از کلیدهای موفقیت افرادی است که روابط اجتماعی خوب و موفقی دارند.
تشخیص هیجانها و احساسات در دیگران
وقتی با فرزندتان فیلم یا کارتون تماشا میکنید، در مورد احساسات شخصیتها صحبت کنید. از او بخواهید بگوید به نظر او، شخصیت مورد نظر چه احساسی دارد؟ چه دلیلی برای حرفش دارد؟ شخصیتی که در مورد او صحبت میکنید، چه رفتاری نشان میدهد که به این احساس مرتبط باشد؟ در خیابان هر روز آدمهای مختلفی را میبینید که میتوانید در مورد تجربهی احساسی آنها با فرزند خود صحبت کنید. بدین ترتیب، حساسیت او را در تشخیص احساسات دیگران بالا میبرید و به او ابزاری قدرتمند برای موفقیت در روابط اجتماعی میدهید. وقتی بتواند احساس درد و ناراحتی دیگران را تشخیص بدهد، به احتمال زیاد، نه تنها خودش باعث آزار کسی نخواهد شد، بلکه سعی میکند از آنها دلجویی و به آنها کمک کند. همچنین وقتی بتواند شادی خودش را خوب بروز بدهد و دیگران را در این شادی شریک کند، دوستان بیشتری خواهد داشت و از احساس حمایت اجتماعی بالاتری هم برخوردار خواهد بود.
منبع : سپیده دانایی